کلبه غم
من در آيينه سخن مي گويم با تو دارم سخني با تو اي خفته به هر موج نگاهت فرياد با تو اي همدرد ، با تو اي همزاد با تو اي مرد غريبي كه در آيينه مي نگري گوش كن با تو سخن مي گويم من غريب و تو غريب ، از همه خلق خدا تو به من هم نفسي غير تو هم سخن و همدل من در همه ملك خدا نيست كسي هاي اي محرم من ، روي در روي تو فرياد كنم تا به دادم برسي خرم آن لحظه كه با ديده ي اشك آلودت در تو بگريزم و در آيينه با هم باشيم ساعتي هم سخن و همدل و همدم باشيم برق اشك تو در آيينه چشمت پيداست شرم از گريه مكن ، اشك همسايه ماست من و تو چون هر روز ، مات و خاموش به مهماني اشك آمده ايم در دل ما اشك است ، اشك تنهايي و تنهايي ها اشك ديدار ستم ها و شكيبايي ها من و تو خاموشيم ، من و تو غمزده ايم من و تو هم دم و ماتم زده ايم گوش كن اي همزاد ، با زبان نگهم با تو سخن مي گويم از نگاهم بشنو رخصت گفتار كجاست دل به ياران دروغين مسپار واژه ي يار دروغست بگو يار كجاست لحظه درد دل و موسم دل تنگي ها وعده ما و تو در عمق دل آيينه است بهتر از آيينه منزلگه ديدار كجاست با تو راز دل خود را گفتم آن كس است اهل بشارت كه بشارت داند نكته ها هست بسي، محرم اسرار كجاست
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |